Photobucket







یک شنبه 30 تير 1392 | 11:49 |

راننده: آقا لطفاً پول خورد بدین! ربع سکه! نیم سکه! ندارین؟…
مسافر: شرمنده، من فقط طرح قدیم دارم!
راننده: این تراول مال کی بود؟ آقا گوشه نداره! لطف کن عوضش کن!… این میلیونی رو کی داد؟! من که گفتم خورد ندارم!…
مسافر: آقا من هر روز دارم این مسیرو می‌آم! روزی صدهزارتومن گرون می‌شه! شما دویست تومن گرونش کردین؟!
راننده: خانوم کرایه‌ش همینه! قبل از پل هشتصد تومن، بعد از پل یه میلیون. اینجا تعرفه‌ش تو موبایلم هست، بذار آپدیتش کنم.
یه مسافر دیگه: آقا واسه صدتومن ارزش نداره، فشارتو می‌بری بالا! بده بهش بره. من حساب می‌کنم!
راننده: برو خانوم! برو بقیه شو بنداز صندوق صدقات! مسافر درو محکم می‌بنده، می‌گه: برو گم شو! داهاتی! راننده یه آهی می‌کشه می‌گه: ببین چجوری جلو این همه مسافر من‌و سکه‌ی بهار آزادی یه پولم کرد



یک شنبه 29 تير 1392 | 11:45 |
رﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﻭﺳﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺎﮐﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ، ﻟﭗ ﺗﺎﺑﺸﻮ
ﮐﻮﺑﯿﺪ ﺭﻭﻣﯿﺰ، ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻟﭙﺘﺎﺑﺘﻮﻥ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ
ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ.
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ : ﭼﺮﺍ؟
ﺩﺧﺘﺮﻩ : ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﻗﺪﯾﻤﯿﻢ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﯾﺰﻡ!
... ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ : ﺧﺎﻧﻢ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﻣﯿﺸﻪ ﻟﻄﻔﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ
ﺑﺪﯾﻦ؟
-ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻟﭗ ﺗﺎﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ، ﯾﻪ ﻣﻮﺱ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ
-ﺭﻭﯼ ﻓﺎﯾﻞ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﺎ ﻣﻮﺱ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ cut ﺭﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ.
- ﻣﻮﺱ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ.
-ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻣﻮﺱ ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﺟﺪﯾﺪﻩ ﻭﺻﻞ ﮐﺮﺩ.
- ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ PASTE ﺭﻭ ﺯﺩ !!!!
.
.
.
.
.
- ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺳﮑﺘﻪ ﮐﺮﺩ ﻣﺮﺩ......!


یک شنبه 28 تير 1392 | 11:40 |

آشپزی سامان گلریز/طنز

آموزش آشپزی:
ماهیتابه تفلون دسینی رو می گذارید روی گاز پنج شعله فردار سینجر که با ضمانت سام الکتریک عرضه میشه، بعد گاز رو با کبریت توکلی روشن کنید، کمی روغن “لادن دوست تو و من” رو بریزید توش، دو تا تلاونگ هم بندازید داخلش، اگر در حین کار خسته شدید از ماساژور شاندرمن استفاده کنید تا غذا حاضر بشه؛ یک سری هم به پیج سایت ما بزنید و بعد از اینکه به دوستانتون هم معرفیش کردید غذا حاضر میشه…همتون رو می سپرم به خدای بزرگ و بیمه ایران و سینا و دانا



پنج شنبه 27 تير 1392 | 17:29 |

مسافر تاکسی آهسته روی شونه  راننده زد چون میخواست ازش یه

سوال بپرسه… راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود

که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ

کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ

حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما

بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت

این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر

عذرخواهی کرد و گفت: "من نمیدونستم که یه ضربه ی کوچولو آنقدر تو

رو میترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه

که به عنوان یه رانندهی تاکسی دارم کار میکنم… آخه من 25 سال

رانندهی ماشین جنازه کش بودم…!نیشخند



دو شنبه 10 تير 1392 | 21:46 |

سمش پریا هست و یه سالشه، دو ماهه بخاطر عفونتِ شدید بستریه
دکترا ازش قطعِ امید کردن، شما رو به عزیزتون قسم، براش دعا کنین
از طرف : Ali Rasouli پدرِ این کوچولو
لطفاً به اشتراك بزارین تا همه واسش دعا كنن، شاید دعایِ یه دلشکسته بتونه معجزه کنه.

برای همه مریض ها دعا میکنیم تا لباس عافیت بپوشن..برای منم دعا کنید



چهار شنبه 5 تير 1392 | 1:17 |

 چهاربرادر خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدم های موفقی
 شدند. چند سال بعد، بعد از میهمانی شامی که با هم داشتند در مورد هدایایی که برای مادر پیرشون که دور از آنها در شهر دیگری
زندگی می کرد ، صحبت میکردند.
 اولی گفت : من خانه بزرگی برای مادرم ساختم.
 دومی گفت : من یک سالن سینمای یکصد هزار دلاری در خانه ساختم.
 سومی گفت : من ماشین مرسدس با راننده تهیه کردم که مادرم به
 سفر بره.
 چهارمی گفت : همه تون میدونید که مادر چه قدر خواندن کتاب مقدس
  را دوستداشت و می دونین که دیگر هیچ وقت نمی تونه بخونه، چون
  چشمهایش خوب نمیبینه. من راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی
 هست که می تونه تمام کتاب مقدس رو از حفظ بخونه. این طوطی با
  کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفته. من تعهد
  کردم برای این طوطی به مدت بیست سال، هر سال صدهزار دلار به
  کلیسا بپردازم. مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها روبگه و طوطی از حفظ براش می خونه.
برادران دیگر تحت تاثیر سخنان برادر چهارم قرار گرفتند. پس از
 تعطیلات، مادر یادداشت تشکری فرستاد.
 اون نوشت: میلتون( اولی ) عزیز، خانه ای که برایم ساختی خیلی
  بزرگه... من فقط تویک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خانه
 رو تمیز کنم. به هر حال ممنونم.
  مایک ( دومی ) عزیز، تو برای من یک سینمای گرانقیمت با صدای
 دالبی ساختی که گنجایش 50 نفر رو دارد. ولی من همه دوستانمو از
 دست داده ام، همچنین شنواییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام.
 هیچ وقت از آن استفاده نمیکنم، ولی از این کارت ممنون هستم.
 ماروین ( سومی ) عزیز، من خیلی پیرم که به سفر بروم. پس هیچ
 وقت ازمرسدس استفاده نمی کنم. خیلی تند میره اما فکرت خوب بود
 ممنون هستم.
 ملوین ( چهارمی) عزیزترینم، تو تنها پسری هستی که با فکر
 کوچیکت و باهدیه ات منو خوشحال کردی. جوجه ی خیلی خوشمزه ای
 بود ! و من هیچ وقت مزه آن را فراموش نخواهم کرد !



چهار شنبه 5 تير 1392 | 1:14 |

زن : عزیزم تو سیگار می کشی ؟مرد : بله
زن : روزی چقدر ؟
مرد : 3 بسته
زن : پول هر بسته چقدره ؟
مرد : 7000 تومن
زن : چتد ساله سیگار می کشی
مرد : 15 سال
زن : بنابر این اگه هر بسته سیگار 7000 تومن باشه تو هم روزی 3 بسته سیگار بکشی 630000 هزار تومن هر ماه پول سیگار میدی که در یکسال میشه 7560000 تومن درسته ؟
مرد : درسته
زن : اگه تو هر سال این پول رو نگه می داشتی توی 15 سال می شد 113400000 تومن درسته ؟
مرد : درسته
زن : می دونی اگه تو سیگار نمی کشیدی اون باعث می شد پولت هدر نره و الان می تونستی یه بنز بخری ؟
مرد : تو سیگار می کشی؟
زن : نه
مرد : پس اون بنز لعنتیت کجاست؟؟؟؟؟