█▓▒░داســــتـانــــــــیــ و فـلســـــــفــــیـــ░▒▓█

فـــقـــطـــ زیـــبــایـــیـــ

داستان سیندرلا ایرانی

 

 

 

 یکی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود

 

 و آبی بود ، یه دختر خوشگل بی پدر مادر زندگی می

 

کرد. اسم این دختر خوشگله سیندرلا بود که بلا نسبت

 

دخترای امروزی، روم به دیوار روم به دیوار ، گلاب به

 

 

روتون خیلی خوشگل بود .... ..................

 

سیندرلا با نامادریش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا

 

خواهر ناتنیاش که اسمشون زری و پری بود زندگی می

 

کرد . بیچاره سیندرلا از صبح که از خواب پا می شد باید

 

کار می کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خیلی ظالم

 

بود . همش می گفت سیندرلا پارکت ها رو طی

 

کشیدی؟ سیندرلا لوستر ها رو گرد گیری کردی؟

 

سیندرلا کیک توت فرنگیه منو آماده کردی ؟

 

سیندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذلیل مرده

 

ی گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو

 

آفسایده ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی ( همون

 

صغرا خانم خودمون ) . خلاصه الهی بمیرم برای این دختر

 

خوشگله که بدبختیهاش یکی دو تا نبود . .... القصه ، یه

 

روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشی

 

زیر دلش زده بود ، خر شد و تصمیم گرفت که ازدواج

 

کنه . رفت پیش مامانش و

 

گفت مامان جونم ..... مامانش : بعله پسر دلبندم ....

 

شاهزاده : من زن می خوام ..... مامانش : تو غلط می

 

کنی پسره ی گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ دیگه

 

زن گرفتنت چیه؟......... شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم

 

پیر پسر می شم ، دارم مثل غنچه ی گل پرپر می

 

شم .....مامانش در حالی که اشکش سرازیر شده بود

 

گفت : باشه قند عسلم ، شیر و شکرم ، پسر گلم ،

 

می خوای با کی مزدوج شی؟ ....... شاهزاده : هنوز

 

نمی دونم ولی می دونم که از بی زنی دارم می

 

میرم ...... مامانش : من از فردا سراغ می گیرم تا یه

 

دختر نجیب و آفتاب مهتاب ندیده و خوشگل مثل خودم

 

برات پیدا کنم . خلاصه شاهزاده دیگه خواب و خوراک

 

نداشت . همش منتظر بود تا مامانش یه دختر با کمالات

 

و تحصیل کرده و امروزی براش گیر بیاره. یه روز مامانش

 

گفت : کوچولوی عزیز مامان ، من تمام دخترای شهر رو

 

دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا

 

با پس گردنی برات بگیرمش ، شاهزاده گفت : چرا با

 

پس گردنی؟ مامانش گفت : الاغ ، چرا نمی فهمی ،

 

برای اینکه مهریه بهش ندی، پس آخه تو کی می خوای

 

آدم بشی ؟ روز مهمونی فرا رسید ، سیندرلا و زری و

 

پری هم دعوت شده بودند . زری و پری هزار ماشاالله ،

 

هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه

 

میمون ، اما سیندرلا ، وای چی بگم براتون شده بود یه

تیکه ماه ، اصلا" ماه کیلویی چنده ، شده بود ونوس

 

شایدم ...( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبیه چی

 

شده بود ) . صغرا خانم حسود چشم در اومده سیندرلا

 

رو با خودش نبرد ، سیندرلا کنار شومینه نشست و قهوه

 

ی تلخ نوشید و آه کشید و اشک ریخت . یهو دید یه

 

فرشته ی تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با یه دماغ

 

سلطنتی و چشمای لوچ جلوی روش ظاهر

 

شد ....سیندرلا گفت : سلام....... فرشته : گیریم

 

علیک . حالا آبغوره می گیری واسه من ؟ ...... سیندرلا :

 

نه واسه خودم می گیرم .......فرشته : بیجا می کنی ،

 

پاشو ببینم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود

 

باش آرزو کن ...... سیندرلا : آرزو می کنم که به مهمونیه

 

شاهزاده برم ...... فرشته : خوب برو ، به درک ، کی

 

جلوی راهتو گرفته دختره ی پررو ؟ راه بازه جاده

 

درازه........ سیندرلا : چشم میرم ، خداحافظ ......

 

فرشته : خداحافظ .... سیندرلا پا شد ، می خواست راه

 

بیفته . زنگ زد به آژانس ، ولی آژانس ماشین نداشت .

 

زنگ زد به تاکسی تلفنی ولی اونجا هم ماشین نبود .

 

زنگ زد پیک موتوری گفت : آقا موتور دارید؟ یارو گفت : نه

 

نداریم. سیندرلا نا امید گوشی رو گذاشت و به فرشته

 

گفت ؟ هی میگی برو برو ، آخه من چه جوری برم؟

 

فرشته گفت : ای به خشکی شانس ، یه امشب می

 

خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبیا ببینم چه

 

مرگته !!!! بلاخره یه خاکی تو سرمون می ریزیم . با هم

رفتند تو انباری ، اونجا یدونه کدو حلوایی بود ، فرشته

 

گفت بیا سوار این شو برو ، سیندرلا گفت : این بی

 

کلاسه ، من آبروم می ره اگه سوار این بشم . فرشته

 

گفت : خوب پس بیا سوار من شو !!! سیندرلا گفت : یه

 

آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت می خوره؟ ....

 

فرشته : بعله می خوره .....سیندرلا : پس مبارکه

 

انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگریش و رو هوا

 

چرخوند و کوبید فرق سر آناناس و گفت : یالا یالا تبدیل

 

شو به پرشیا. بیچاره آناناس که ضربه مغزی شده بود از

 

ترسش تبدیل شد به یه پرشیای نقره ای. فرشته به

 

سیندرلا گفت : رانندگی بلدی؟ گواهینامه داری؟.......

 

سیندرلا : نه ندارم ........ فرشته : بمیری تو ، چرا

 

نداری؟..... سیندرلا : شهرک آزمایش شلوغ بود نرفتم

 

امتحان بدم...... فرشته : ای خاک بر اون سرت ، حالا

 

مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو

 

کله ی یه سوسک بدبخت که رو دیوار نشسته بودو

 

داشت با افسوس به پرشیا نگاه می کرد . سوسکه

 

تبدیل شد به یه پسر بدقیافه ، مثل پسرای امروزی .

 

سیندرلا گفت : من با این ته دیگ سوخته جایی

 

نمیرم.....فرشته : چرا نمیری؟........ سیندرلا : آبروم می

 

ره....... فرشته : همینه که هست ، نمی تونم که رت

 

باتلر رو برات بیارم ....... سیندرلا : پس حداقل به این

 

گاگول بگو یه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد

 

به موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت خونه

 

ی پادشاه. وقتی رسیدند اونجا دیدیند وای چه خبره !!!!!

 

شکیرا اومده بود اونجا داشت آواز می خوند ، جنیفر لوپز

 

داشت مخ پدر پادشاه رو تیلیت می کرد . زری و پری هم

 

جوگیر شده بودند و داشتند تکنو می زدند . صغرا خانم

 

هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه می رفت (آخه بی

 

چاره صغرا خانم از بی شوهری کپک زده بود ) خلاصه تو

 

این هاگیر واگیر شاهزاده چشمش به سیندرلا افتاد و یه

 

دل نه صد دل عاشقش شد . سیندرلا هم که دید تنور

 

داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و

 

ادا اطوار گفت : شاهزاده ی ملوسم منو می گیری

 

؟....... شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟........

 

سیندرلا : 37 ....... شاهزاده در حالی که چشماش از

 

خوشحالی برق می زد گفت : آره می گیرمت ، من

 

همیشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم 37 باشه. خلاصه

 

عزیزان من شاهزاده سیندرلا رو در آغوش کشید و به

 

مهمونا گفت : ای ملت همیشه آن لاین ، من و سیندرلا

 

می خواهیم با هم ازدواج کنیم ، به هیچ خری هم ربط

 

نداره . همه گفتند مبارکه و بعد هم یک صدا خوندند : گل

 

به سر عروس یالا ... داماد و ببوس یالا ... سیندرلا هم در

 

کمال وقاحت شاهزاده رو بوسید و قند تو دلش آب شد

 

( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد)

 

سپس با هم ازدواج کردند و سالهای سال به کوریه

 

چشم زری و پری و صغرا خانم ، به خوبی و خوشی در

 

کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنیا آوردند .

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, ساعت 22:41 توسط pardis |